دست نوشته های یک نیمچه روزنامه نگار

رسالت من نوشتن است

نوشتن هم اعتیاد آور است. از همون زمانی که با شوق و ذوق یاد گرفتم اسم خودم و دیگران رو بنویسم شروع شد. و تا سر کلاس های انشا که جزو ملالت بار ترین کلاس برای بعضی ها بود ادامه پیدا کرد اما من همیشه داوطلب خواندن داستان ها و نوشته هایم بودم. تا بعدتر که وبلاگ باز کردم و تا همین الان که کارم و رشته ام نوشتن است.

وراجی :)

چهارشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۴۶ ق.ظ

سه روز در هفته کلاس زبان فشرده خصوصی می روم. چون در حال حاضر به عنوان یک روزنامه نگار نیاز به یادگیری زبان رو بیشتر از هر موقع دیگه ای حس می کنم.

دیروز در حالی تو کلاس از موضوع اولین روز مدرسه و معلمم که مرتبط به درسم بود سوالاتی پرسید رسیدیم به مدرسه رفتن مادربزرگ پدر بزرگم در زمان خودشون و از آن جا به ازدواج و آشنا شدنشون و بعد تفاوت فرهنگ ها و آداب و رسوم و سپس پس از تعریف کردن مقدار متناوبی خاطره حرفم رو با شیوه صحیح تربیتی به پایان رساندم.

در اخر که داشتیم خداحافظی می کردیم استادم گفت خوشم می آید بعضی ها رو باید دائم از زیر زبونشون حرف بکشم تا دو کلوم راه بیفتن تو خودت اتوماتیک کلاس و می گیری دستت. فکر می کنم این حرفش بیان جنتلمنانه ی جمله «تو حقیقتا وراجی» بود :)
بهش گفتم یادت نره من یه روزنامه نگارم باید بلد باشم چطوری بحث و گفتگو رو دستم بگیرم و مدیریت کنم!

  • عارفه هستم

نظرات  (۱)

  • سِناتور تِد
  • یه روزنامه نگار باید همینجوری باشه اصن :))
    پاسخ:
    ما خانوادگی روزنامه نگارهای خوبی می شویم پس:)))

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی