از حال و هوای قبل عروسی اومدم براتون بگم
پنجشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۵، ۰۵:۴۰ ب.ظ
یه هفته مونده به عروسی حامد و یحتمل هفته دیگه این موقع من دارم قند می سایم:)
مامانم همیشه جلو ما خودش رو بی احساس جلوه می دهه اما حالا معلومه یه حالیه از عروسی پسرش تازه خاله امم یه بار لو داد که بغضش گرفت و گریه کرد و من کلی اذیتش کردم و براش دست گرفتم
فردا خونه حامد دعوتیم تا ببینم بعد از بازسازی خونه اش که دهن ما رو آسفالت کرد و جهاز چیدن چی شده
من همیشه تو خانواده بیشتر از همه اشتیاق عروسی دارم
تازه بین خودمون بمونه جز سحر هیچ کس نمی دونه برای رقص چاقو حرکت طراحی کردم با اهنگ شیرین منصور و منتظرم بعد از فاطمیه تمرینش کنم:)
خلاصه که برای خودم سر شلوغی های الکی دارم همه چیز خوبه تا وقتی یادم نیفته که چه قدر جای بابام تو عروسی تنها پسرش خالیه
- ۹۵/۱۲/۱۲