دست نوشته های یک نیمچه روزنامه نگار

رسالت من نوشتن است

نوشتن هم اعتیاد آور است. از همون زمانی که با شوق و ذوق یاد گرفتم اسم خودم و دیگران رو بنویسم شروع شد. و تا سر کلاس های انشا که جزو ملالت بار ترین کلاس برای بعضی ها بود ادامه پیدا کرد اما من همیشه داوطلب خواندن داستان ها و نوشته هایم بودم. تا بعدتر که وبلاگ باز کردم و تا همین الان که کارم و رشته ام نوشتن است.

۶ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

در جمعی بودم که همه به آقای روحانی رای می دادن و اگر می گفتی که تصمیم داری به آقای رییسی رای بدهی به چشم امل عقب افتاده و متحجر بهت نگاه می کردن تازه اگه خوشبینانه جلو همه صاف زل نمی زدن تو چشمت و بدتر از این ها رو با یه ببخشید بهت بر نخوره بارت نمی کردن

اولین چیز بحث انتخابات داغ شد ازم پرسید که به کی رای میدهی مدلی که جز شنیدن اسم روحانی هیچ انتظار دیگه ای نداشت

یک لحظه ی کوتاهه خیلی کوتاه که تو تصمیم میگیری انتخاب کنی شجاعت داشته باشی و از آن کس آن چیزی که فکر می کنی درسته یه تنه دفاع کنی و تمام این نگاه ها و برچسب ها رو به جون بخری یا خودت رو بزنی به اون راه جواب سر بالا بدهی و دست گریبان به حس ناخوشایند درونی ناشی از ترسو بودنت بشی و تا آخر عذاب وجدان داشته باشی که عرضه نداشتی پای عقیده ات وایسی

اما این و بدونین در اون یک لحظه ی سرنوشت ساز تو تصمیم می گیری که تا آخر چه شخصیتی در زندگی برای خودت بسازی بزدل یا شجاع و در نهایت آدم های شجاع قابل احترام تر و محبوب تر هستند 


این یک مثال بود، در زندگی ما پر از این انتخاب ها است راه اول رو انتخاب کنید حال بهتری خواهید داشت

  • عارفه هستم

بچه ها شما هم این حس بلاتکلیفی برای آینده تون رو داشتید؟ این که برنامه و هدفی بریزید که بهم بخوره و ندونین دقیقا می خواهین چی کار کنید؟ چطور می شه برای خودمون راه انتخاب کنیم و بهش مطمئن باشیم؟ 

من به فوق خواندن در خارج فکر می کردم که امریکا نمی شه الان رفت جای دیگه هم هیچ ذهنیتی ندارم و نمی دونم امکانش رو هم دارم یا نه

الان نمی دونم بعد تموم شدن درسم دوباره تو تو حوزه روزنامه نگاری کار کنم یا از طرفی عکاسی رو دنبال کنم که حس می کنم با روحیاتم بیشتر سازگار است و خوشحال تر خواهم بود چند نکته تو حوزه کار روزنامه نگاری اذیتم می کنه اما از طرفی هم فکر می کنم نوشتنم بهتر است و روزنامه نگار بهتری خواهم بود چه باید کرد؟ شما چطور در حالت های معلق زندگی تون تصمیم گرفتید؟

  • عارفه هستم

ما هر دو مشغول کار انتخاباتى شده ایم و حواسمان نیست که اردیبهشت چگونه مى گذرد

حیف این هوا نیست که دست مرا نگیرى و بیرون نرویم؟ حیف این روزهاى قشنگ بهاری نیست که فرصت عاشقی را از دست بدهیم؟

محبوبم بیا این جمعه از مردان سیاست دور شویم مناظره را نبینیم دست هم را بگیریم و زیر نم نم باران عاشقى کنیم بعد از شنبه دوباره روز از نو روزی از نو وارد دنیای زمخت سیاست شویم

  • عارفه هستم
من کلا تو خونه معروفم به کارهای عجولانه و ضربتی یعنی تند تند تصمیم می گیرم و قبل از این که کسی اصلا خبردار شه تموم کردم رفته پی کارش.
دو ماهه خواهرم یه عکس تو گوشیش سیو کرده با مدل کوتاه پسرونه و به هرکسی می رسه می پرسه به نظرت به صورت من می آید این مدل مو؟ و می شینن شونصد ساعت صحبت های مسخره و فرسایشی می کنن خلاصه از این قرتی بازی ها. من ولی واقعا به این چیز ها اعتقاد ندارم مثلا در یک روز اردیبهشتی به سرم می زنه که وقتی کلاسم زود تموم شد برم آرایشگاه و مو های تا کمرم رو کوتاه پسرونه بزنم :) در صورتی که همه فکر می کردن صورت گردی دارم و بهم نمی آید خودم خیلی راضی بودم اومدم خونه و به همه نشون دادم و هرکی هم گفت چرا این کار و کردی بلند بیشتر بهت می اومد گفتم همینی که هست خودم دوستش دارم خیلی هم قیافه ام نمکی شده
بعد خواهرم هنوز داره فکر می کنه به قیافه استخوانیش مدل کوته پسرونه می اید یا نه

+ مائده می گه تو همین جوری پیش بری شیرین 300 سال عمر می کنی. واقعا یه چیزی خودم خوشم بیاد همه عالم و ادم هم بگن خوب نیست برام کوچک ترین اهمیتی نداره.

++ خیلی وقت بود با لپ تاب تایپ نکرده بودم. دلم تنگ شده بود. تایپ کردن تند تند و صدای دکمه هایش رو دوست دارم
  • عارفه هستم

یکی از فامیل هامون گیر که من عکاسی خیلی دوست دارم و فلان و ... من راهنمایی کردم متناسب با بودجه و نیازش دوربین بخره بعد که خرید چون خیلی ابراز علاقه کرد بهش گفتم می خواهی استاد خیلی خوب بهت معرفی کنم برای یادگیری عکاسی؟ گفت نه دیگه نمی خواهد پول بی خودیه یکم باهاش ور برم یاد می گیرم :| 

بعد کلا رو اتو عکاسی می کنه و قاعدتا هیچ چیز از ترکیب بندی و زاویه بندی نمی دونه عکس ها رو نشونم می دهه می گه خیلی پیشرفت کردم نه ؟ :|

و در ادامه ایشون که حتی در حد مثلث نوردهی هم حالیش نیست و یا نقطه فوکس هم به گوشش نخورده و براش یه معضل بزرگ بود چرا گاهی وقت ها عکس که می گیره سوژه ی پشت گل تار است و شاید دوربینش خراب شده هنوز با دکمه های دوربینش حتی به طور کامل آشنایی پیدا نکرده دیروز به من گفت عکاسی خیلی جذاب و باحاله بیا آتلیه بزنیم پول هم توشه :|

و من درحال جویدن همه ناخن هام بودم :|

  • عارفه هستم

بعد مدت ها امروز قرار است برم جایی عکاسی که او هم قطعا هست صبح با دلدرد و حال بهم خوردگی از خواب پا شدم که دردش خارج از تصورتونه تو دست شویی رو زمین چماله شده بودم و جیغ می زدم. مامان بیچاره ام که قیافه اش دیدنی بود با کلی مسکن و ... از چمالگی در اومدم رو تخت ولو شدم چند ساعت دیگه برنامه شروع می شه  واقعا الان موقع این مسخره بازی ها نیست که بدنم با من شروع کرده :(

من باید برم لعنتی 


بعدا نوشت: من با این حال رفتم اون بیشعور نیمده بود همکارهایش همه رو دیدم جز اون رو  بیشعور برازنده اشه مگه نه؟

  • عارفه هستم