دست نوشته های یک نیمچه روزنامه نگار

رسالت من نوشتن است

نوشتن هم اعتیاد آور است. از همون زمانی که با شوق و ذوق یاد گرفتم اسم خودم و دیگران رو بنویسم شروع شد. و تا سر کلاس های انشا که جزو ملالت بار ترین کلاس برای بعضی ها بود ادامه پیدا کرد اما من همیشه داوطلب خواندن داستان ها و نوشته هایم بودم. تا بعدتر که وبلاگ باز کردم و تا همین الان که کارم و رشته ام نوشتن است.

۳ مطلب با موضوع «احساس نوشت» ثبت شده است

می دونی چیه عمیقا فکر می کنم هر کسی که تو، در زندگی اش هستی بسته به پرنگ بودن حضورت در زندگی آدم ها، آن ها خوش بخت تر می شوند. و من خیلی خیلی خوش بختم که تو رفیق ترینمی. خیلی خوش بختم که از وقتی چشم باز کردم تو بالاسرم بودی تا همین الان. تو خاص ترین و فوق العاده ترین دختری هستی می شناسم و دوست نداشتنت محاله.

این روز ها سر هردومون شلوغه دختر دایی جانم و تقصیر هیچ کدوممون هم نیست. کمتر از قبل پیشمی و این دست غم انگیزه روزگاره  اما همین که تو خلوت شبانه ام یادت می کنم، یاد خاطراتمون، یاد خنده هامون و یاد رفاقتمون باور کن همین هم حالم رو خوب می کنه. همین که وقتی می خواهد دلم بگیره به خودم می گم مگه چند نفر تو دنیا وجود دارن که دوستی مثل تو داشته باشند برایم کافیه که من رو خوشبخت ترین دختر دنیا کنه.

می دونی سحر یکی دیگه از خوشبختی های بودنت اینه من خیلی بیشتر از خودت از موفقیت هایت لذت می برم. بیشتر از تو ذوق می کنم وقتی پلاک دکتر داروساز رو مانتو ات می بینم. بیشتر از دایی جون بهت می بالم و همه جا این رو با افتخار می گم. بیشتر از مامانت برای آینده ات خیال بافی می کنم و برای روز ارائه تزت نقشه می کشم.

و این یک موهبت فوق العاده است که تو در لذت موفقیت یکی دیگر هم شریک باشی.

راستی بهانه ی این نوشته اومدن ماه آذر است.

می بینی امسال چه قدر باشکوه آذر شروع شده است؟

به با شکوهی تو.



+ دو هفته است ندیدمت دلم برات تنگ شده خب :(





  • عارفه هستم

دلتنگی بی پایان من




+ خیلی حس تنهایی می کنم.


++ روز و شب اندوه مکن بار من

  • عارفه هستم


گاهی دلم می خواهد تویی باشی که سرم را روی شانه ات بگذارم و غم هایم را بگریم، مو پریشان کنم و سخت درآغوش کشیده شوم و بعد در یک چشم بهم زدنی دود شوی و بروی

نه بیشتر از این نمان برو

پیش از آن که دیر شود پیش از آن که دلبسته شوم 

من از دل بستن به مسافران و از انتظار بی پایان و کشیده شدن لاستیک هواپیما روی آسفالت و هر آن چیز که روزی تو را از من جدا می کند هراس دارم.


  • عارفه هستم