دست نوشته های یک نیمچه روزنامه نگار

رسالت من نوشتن است

نوشتن هم اعتیاد آور است. از همون زمانی که با شوق و ذوق یاد گرفتم اسم خودم و دیگران رو بنویسم شروع شد. و تا سر کلاس های انشا که جزو ملالت بار ترین کلاس برای بعضی ها بود ادامه پیدا کرد اما من همیشه داوطلب خواندن داستان ها و نوشته هایم بودم. تا بعدتر که وبلاگ باز کردم و تا همین الان که کارم و رشته ام نوشتن است.

۱ مطلب با موضوع «تمرین نوشتن» ثبت شده است


زل آفتاب تو این گرما تو این ترافیک آشغالیه تهران هی دنده جا به جا کن و کلاژ بگیر و دامبی بزن رو ترمز و  جلو هر کس نا کس وایسا و بوق و چراغ که چی؟ جون مادرت تجریش کار و بار داری دو هزارم بره تو جیب ما یا نه؟ بعد هم اخر شب 

خسته و تِرکْمون می روی خبر مرگت سرت و می گذاری رو بالشت که باز صبح این زندگی سگی رو شروع کنی  و برای دو لقمه نون و سفارشات سرکار سگ دو بزنی تا مفت مفت پول بی زبونی که یه قرون دو هزار رو هم گذاشتم رو بده به بتی و متی و کوفت و زهر مار برای میزامپیلی 

می دونی دآش آخرشم  پشت همین فرمون و سیگار به دست  سرم و می گذارم زمین  و فآتحه  اونم که جوون و خوش بر و  رو به چهل نکشیده  دلبری ها و خر کردنش هایش برای یکی دیگه است. اما خب می دونی با این وجود دوستش دارم لعنتی رو


+ یک کلاس نوشتن خلاق می رفتم و اون بهمون این تکلیف ها رو یاد داده بود گاهی عکس می گیرم و برایش می نویسم. 


++‏ این رو تو اینستام هم گذاشتم یکی از آشنایانم اومد و گفت چه عصبی و بد اموزی کلی براش توضیح دادم در مورد نوشته م باز گفت زندگی سگی و ... توجه به دین و اخرت رو زیر سوال برده نظر شما رو دوست دارم بدونم؟

  • عارفه هستم