دست نوشته های یک نیمچه روزنامه نگار

رسالت من نوشتن است

نوشتن هم اعتیاد آور است. از همون زمانی که با شوق و ذوق یاد گرفتم اسم خودم و دیگران رو بنویسم شروع شد. و تا سر کلاس های انشا که جزو ملالت بار ترین کلاس برای بعضی ها بود ادامه پیدا کرد اما من همیشه داوطلب خواندن داستان ها و نوشته هایم بودم. تا بعدتر که وبلاگ باز کردم و تا همین الان که کارم و رشته ام نوشتن است.

۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

بهتون گفتم که خواهرم چه قدر دنیامه؟ حتی با اون اخلاق گندی که داره بازهم دوست داشتنیه برایم یعنی حتی اون اخلاق مغرور و لجباز مردونه اشم دوست دارم. مائده خیلی مغروره و بر عکس من که زق زقو ام غرورش نمی گذاره که جلو کسی گریه کنه و دلش نمی خواهد که کسی گریه اش رو ببینه و قطعا می تونین بفهمین چه قدر دلم کباب می شه وقتی جلو دایی ام و ما بغض می کنه گریه می کنه و نوک دماغش قرمز می شه. منم از گریه ی اون گریه کردم در این مواقع عین یه بچه گربه ی ملوس می شه که دلش می خواهد یکی بغلش کنه و نازش کنه از اون شیر غران مردادیش دیگه خبری نیست. دلیل گریه اشم حوصله ندارم توضیح بدهم لباسی که قراره فردا تو عروسی تنها داداشش بپوشه رو دوست نداره و می گه اونی که خیاط دوخته یه چیزه اونی که من گفته بودم یه چیز دیگه و این خیلی رو مخش رفته

برای این که یکم حالش خوب شه به زور بهش گفتم برای اهنگ رقص چاقو هیچی تمرین نکردی و دوتایی پا شدیم به رقصیدن و کلی خندیدیم خوش حالم که می تونم حالش خوب کنم و بخندونمش این گربه ی شرکم رو:)

من نمی فهمم مگه عروسم که شیش صبح باید برم آرایشگاه؟ من هنوز نخوابیدم و ساعت ٣ و ١٠ دقیقه است حامد با یه باکس هایپ اومده خونه برای فردا:)

  • عارفه هستم

یه هفته مونده به عروسی حامد و یحتمل هفته دیگه این موقع من دارم قند می سایم:)

مامانم همیشه جلو ما خودش رو بی احساس جلوه می دهه اما حالا معلومه یه حالیه از عروسی پسرش تازه خاله امم یه بار لو داد که بغضش گرفت و گریه کرد و من کلی اذیتش کردم و براش دست گرفتم

فردا خونه حامد دعوتیم تا ببینم بعد از بازسازی خونه اش که دهن ما رو آسفالت کرد و جهاز چیدن چی شده 

من همیشه تو خانواده بیشتر از همه اشتیاق عروسی دارم

تازه بین خودمون بمونه جز سحر هیچ کس نمی دونه برای رقص چاقو حرکت طراحی کردم با اهنگ شیرین منصور و منتظرم بعد از فاطمیه تمرینش کنم:)

خلاصه که برای خودم سر شلوغی های الکی دارم همه چیز خوبه تا وقتی یادم نیفته که چه قدر جای بابام تو عروسی تنها پسرش خالیه 

  • عارفه هستم

که مثلا من حوصله ی خودمم ندارم حالم بده و اون اخلاق خوشم بالا بعد عروسمون می خواهد بیاد خونمون که وسایل داداش ننرم و جمع کنن ببرن خونه خودشون

بعد می گن چرا خب خواهر شوهر با عروس بده از همین جا ها شروع می شه دیگه


+شوخی بود بابا درسته از کسلی می خواهم زمین و گاز بزنم حوصله اشون و ندارم ولی دیگه آدم نمون که نیستم

  • عارفه هستم

گریه ی امشبم جلو بقیه خیلی چیزها درش نهفته بود که هیچ کس نفهمید و نخواهد فهمید

  • عارفه هستم

به نظر شما من چرا نمی روم امتحان رانندگی کوفتی رو بدهم گواهی نامه کوفتی تر و رو بگیرم؟

الف) خسته ام

ب) کی می تونه ٥ صبح پاشه بره تو صف آموزشگاه رانندگی

پ) کی حوصله داره اون همه مدت علاف منتظر شه تو خیابون

ت) خوابم می اید صبح می خواهم بخوابم

ث) کل هفته دارم سگ دو می زنم چهارشنبه ام و می خواهم استراحت کنم

ج) به آن حد از فرهیختگی رسیدم که به جای ماشین خودم با اسنب بروم این ور اون ور تا به چرخش چرخ زندگی دیگر افراد کمک نموده و جیب خود را خالی تر نموده

چ) گشادیم می آید

.

.

.

ی) همینی که هست اصلا مرسی اه

  • عارفه هستم