دست نوشته های یک نیمچه روزنامه نگار

رسالت من نوشتن است

نوشتن هم اعتیاد آور است. از همون زمانی که با شوق و ذوق یاد گرفتم اسم خودم و دیگران رو بنویسم شروع شد. و تا سر کلاس های انشا که جزو ملالت بار ترین کلاس برای بعضی ها بود ادامه پیدا کرد اما من همیشه داوطلب خواندن داستان ها و نوشته هایم بودم. تا بعدتر که وبلاگ باز کردم و تا همین الان که کارم و رشته ام نوشتن است.

۳ مطلب با موضوع «عکاسخانه» ثبت شده است

امروز حالم خیلی میزون نبود مامانم به زور بلندمون کرد و با خاله ام اینا که تو یه ساختمون هستیم رفتیم بالا پشت بوم و کلی برف بازی کردیم. حسابی سرحال شدم کلی عکس های توپ هم گرفتم.
بخشی از خوشیم رو باهاتون تقسیم می کنم
کلی عکس های خوب دیگه هم هست که چون چهره هامون معلومه نمی تونم بگذارم:)

+ باید بودین و می دیدین چطور مامانم و خاله ام برف بازی می کردن  برف بازی امروز سی سال جوونشون کرد


  • عارفه هستم



بوی بهشت می دهه واقعا تازه چهل روزه که زمینی شده

تو بغلم خوابید و من عشق کردم


+ دانیال پسر پسرخاله ام:)

  • عارفه هستم

آخرهای شهریور با یه گروه جهادی به سمت روستاهای ایلام رفته بودیم. سر چم،پیاز آباد، داربید و پیامن  چهار روستایی که بودیم مرز بین کرمانشاه ایلام و لرستان است و چندان به آن جا رسیدگی نمی شود.

برعکس این که همه ایلام را تماماً سر سبز با درخت های سر به فلک کشیده بلوط تصور می کنند این روستاها با مشکل شدید آب رو به رو بود و در روز ٦ ساعت تنها آب داشتند. منطقه ای شبه کویریو خشک داشت برای همین کشاورزی هم نداشتند. 

برای  یک دختر شهری این یه تجربه ی فوق العاده ای بود. از اون تجربه ها که آدم رو تکون می دهد و به فکر فرو می بره.  اون جا هرکس وظیفه مشخصی داشت اما خب همه به هم کمک می کردن مثلا من برای عکاسی رفته بودم اما سه چهار تا دیگ شستم، برای ٧٠ نفر لوبیا پلو بار گذاشتم، کلا کشیدن غذا هم با من بود و  با بچه ها بازی هم کردم. وقتی برگشم عموما اولین سوالی که همه ازمون می پرسیدن این بودم که شماها چه کار می کردید؟

مردها برای خانه هایی که امسال دچار سیل شده 

ما یک گروه فرهنگی داشتیم که بچه های در ده سنی مختلف بازی و فعالیت های فرهنگی مختلفی انجام می دادن. دوتا پزشک برده بودیم برای معاینه اهالی، یکسری کلاس های احکام برگزار کردیم و برای خانم های اون جا کار آفرینی نمد دوزی، خیاطی و اصلاح یاد می دادیم. برای روز عرفه هم سمت راهیان نور غرب رفتیم. در ادامه گلچینی از عکس هایی که گرفتم رو می گذارم.

  • عارفه هستم