دست نوشته های یک نیمچه روزنامه نگار

رسالت من نوشتن است

نوشتن هم اعتیاد آور است. از همون زمانی که با شوق و ذوق یاد گرفتم اسم خودم و دیگران رو بنویسم شروع شد. و تا سر کلاس های انشا که جزو ملالت بار ترین کلاس برای بعضی ها بود ادامه پیدا کرد اما من همیشه داوطلب خواندن داستان ها و نوشته هایم بودم. تا بعدتر که وبلاگ باز کردم و تا همین الان که کارم و رشته ام نوشتن است.

من کلی حالم خوبه

يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۰۸ ق.ظ

یه اشکالی که پیش می اید اینه که یه موضوعی رو این قدر برای همه تعریف می کنم وقتی می خواهم بیام این جا بنویسم حسش نمی آید:)

اخر هفته مجردی با دوستام رفتیم دماوند واقعا این سفر سه روزه که تو برف گیر کردیم و کولاک رو تجربه کردیم و هوا منفی ١٩ درجه بود یکی از به یادموندنی ترین تجربه های من بود و حسابی سرحالم کرد و خوش گذشت. 


+ ته تغاری بودن یعنی وقتی صبح خیلی زود بلند می شوی همه رو بیدار کنی تا تنها صبحونه نخوری:)))

++ کمتر از یه ماه دیگه عروسی داداشمه و هیچ کاری نکردیم چرا ما خانوادگی این قدر دلشادیم

  • عارفه هستم

نظرات  (۱)

موردِ آخر، خوبه که، اصلاً دنیا طراوت ـشو مدیونِ همین آدمای دلشادِ :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی