دست نوشته های یک نیمچه روزنامه نگار

رسالت من نوشتن است

نوشتن هم اعتیاد آور است. از همون زمانی که با شوق و ذوق یاد گرفتم اسم خودم و دیگران رو بنویسم شروع شد. و تا سر کلاس های انشا که جزو ملالت بار ترین کلاس برای بعضی ها بود ادامه پیدا کرد اما من همیشه داوطلب خواندن داستان ها و نوشته هایم بودم. تا بعدتر که وبلاگ باز کردم و تا همین الان که کارم و رشته ام نوشتن است.

که مثلا من حوصله ی خودمم ندارم حالم بده و اون اخلاق خوشم بالا بعد عروسمون می خواهد بیاد خونمون که وسایل داداش ننرم و جمع کنن ببرن خونه خودشون

بعد می گن چرا خب خواهر شوهر با عروس بده از همین جا ها شروع می شه دیگه


+شوخی بود بابا درسته از کسلی می خواهم زمین و گاز بزنم حوصله اشون و ندارم ولی دیگه آدم نمون که نیستم

  • عارفه هستم

گریه ی امشبم جلو بقیه خیلی چیزها درش نهفته بود که هیچ کس نفهمید و نخواهد فهمید

  • عارفه هستم

به نظر شما من چرا نمی روم امتحان رانندگی کوفتی رو بدهم گواهی نامه کوفتی تر و رو بگیرم؟

الف) خسته ام

ب) کی می تونه ٥ صبح پاشه بره تو صف آموزشگاه رانندگی

پ) کی حوصله داره اون همه مدت علاف منتظر شه تو خیابون

ت) خوابم می اید صبح می خواهم بخوابم

ث) کل هفته دارم سگ دو می زنم چهارشنبه ام و می خواهم استراحت کنم

ج) به آن حد از فرهیختگی رسیدم که به جای ماشین خودم با اسنب بروم این ور اون ور تا به چرخش چرخ زندگی دیگر افراد کمک نموده و جیب خود را خالی تر نموده

چ) گشادیم می آید

.

.

.

ی) همینی که هست اصلا مرسی اه

  • عارفه هستم

19 اسفند عروسی داداشمه

یه خررروار کار دارم

مثلا یکی از مهم ترین کارهایی که سرم ریخته روزانه  دو ساعت رقصیدن با کفش پاشنه بلند جلو آینه است برای لاغری هم خوبه:)))

  • عارفه هستم

اول این که من می گم تا کی غرب زده باشیم وقتی خودمون شخصیت های فاخری چون ملانصر الدین داشتیم که می تونیم مثالش بزنیم حالا در هر صورت شما یا بخوانید پت یا ملانصر الدین در هر صورت می خواستم بگم من از نوادگان آن حضرات هستم که از اون جایی که مو بور و چشم و آبی نایس و خوجمل نیستم لذا همون نوادگان ملانصراالدین خدا بیامرزم

قس علی هذا اومدم درحالی که رو مبل هال پتو پیچ خوابیدم بگم این شر و ور هایی که با شازده کوچولو به خوردمون دادن و ما هم ده بار خواندیم و هی همه جا تکرار کردیم چرت محضه یعنی بخواهی عمل کنی به بهش دهن مهنت آسفالته

ما یه گلدون خیلی خوشگل خریدیم به رنگ اتاقمون و با توجه به سابقه ای که در خشکاندن گیاه داریم هی به یارو تاکید کردیم یه چیز جون دار بده ما کلا خانوادگی اهل لوس کردن هیچ موجود زنده ای نیستیم می خواهد بچه امون باشه می خواهد گل گیاه

خلاصه خریدیم و آوردیم گذاشتیم تو اتاقمون روز اول سینه ستبر کرده بود شاداب زل می زد به چشمت روز دوم گل هایش لش شدن و ولو شدن ما هم یهو دوهزاریمون افتاد ای دل غافل یارو گفت هر چی جاشون سرد تر باشه بهتر ما هم که همه اش هی تو ذهنمون می اومد تو مسئول گلت هستی تو مسئول گلت هستی حس مسئولیتمون قلمبه زد بیرون فن و خاموش نموده و پنجره رو کمی باز کردیم که همین امر موجب چیز خوردنمان شد حالا سگ لرز زدیم به کنار گلاب به روتون هوا که سرد شد هر دو دقیقه یه بار از خواب ناز می زدیم می رفتیم دست به آب

اخرهم با یه پتو اومدیم رو مبل حال کپه مرگمون و بگذاریم

خلاصه خواستم بگم کلا این کتاب شازده کوچولو کار کار اجنبی هاس و برای ایران نوشته شده تا همه امون رو به طریقی شکنجه بده و له و لورده کنه و پیشنهاد می دهم در راهپیمایی ٢٢ بهمن مرگ بر فرانسه رو هم به شعار هامون اضافه کنیم باشد تا همگان متوجه شوند ما به مکر دشمنان آگاهیم


+ مدیونین فکر کنین مخمم یخ زده


  • عارفه هستم
چرا نمی فهمی من از تو خوشم اومده؟ 
اگرم نمی فهمی نفهمم حداقل یه زری بزن بفهمم تو از یکی خوشت می اید 
اگرم از کسی خوشت نمی آید پس این همه شعر عاشقونه ات چیه نکبت


+ابراز احساساتم همینه دیگه دیوونه ام کرد والا
  • عارفه هستم

یه اشکالی که پیش می اید اینه که یه موضوعی رو این قدر برای همه تعریف می کنم وقتی می خواهم بیام این جا بنویسم حسش نمی آید:)

اخر هفته مجردی با دوستام رفتیم دماوند واقعا این سفر سه روزه که تو برف گیر کردیم و کولاک رو تجربه کردیم و هوا منفی ١٩ درجه بود یکی از به یادموندنی ترین تجربه های من بود و حسابی سرحالم کرد و خوش گذشت. 


+ ته تغاری بودن یعنی وقتی صبح خیلی زود بلند می شوی همه رو بیدار کنی تا تنها صبحونه نخوری:)))

++ کمتر از یه ماه دیگه عروسی داداشمه و هیچ کاری نکردیم چرا ما خانوادگی این قدر دلشادیم

  • عارفه هستم
حس من و شاید خیلی هاتون درک نکنین فکر کنین مردم چه دغدغه هایی دارن این چه دغدغه ای داره اما همه این ها از غمی که تو دلم جا خوش کرد کم نمی کنه. شما نمی دونید هدفی که دارین برایش می جنگین و از خیلی چیزهاتون گذشتین با یه امضای مسخره دود شود بره هوا چه حسی داره؟
امضای ترامپ پای اون ورقه کذایی برای من این معنی رو داره که حتی اگه دانشگاه کلمبیا یا برکلی هم قبول شوم هرگز نمی تونم آن جا درس بخوانم.
یعنی این یکسال بدبختی که کشیدم حاضر شدم از کار مورد علاقه ام استعفا بدهم و دو شیفت درس بخوانم و سرم تو کتاب باشه برای هیچ بود. 
من داشتم می جنگیدم تا به همه اون هایی که بهم می گفتن درس خواندن تو یکی از بهترین دانشگاه های دنیا زیادی رویا پردازانه است ثابت کنم من استحقاقش رو دارم اما حالا وسط جنگیدن حذف شدم. بدون هیچ شانسی
  • عارفه هستم

سه روز در هفته کلاس زبان فشرده خصوصی می روم. چون در حال حاضر به عنوان یک روزنامه نگار نیاز به یادگیری زبان رو بیشتر از هر موقع دیگه ای حس می کنم.

دیروز در حالی تو کلاس از موضوع اولین روز مدرسه و معلمم که مرتبط به درسم بود سوالاتی پرسید رسیدیم به مدرسه رفتن مادربزرگ پدر بزرگم در زمان خودشون و از آن جا به ازدواج و آشنا شدنشون و بعد تفاوت فرهنگ ها و آداب و رسوم و سپس پس از تعریف کردن مقدار متناوبی خاطره حرفم رو با شیوه صحیح تربیتی به پایان رساندم.

در اخر که داشتیم خداحافظی می کردیم استادم گفت خوشم می آید بعضی ها رو باید دائم از زیر زبونشون حرف بکشم تا دو کلوم راه بیفتن تو خودت اتوماتیک کلاس و می گیری دستت. فکر می کنم این حرفش بیان جنتلمنانه ی جمله «تو حقیقتا وراجی» بود :)
بهش گفتم یادت نره من یه روزنامه نگارم باید بلد باشم چطوری بحث و گفتگو رو دستم بگیرم و مدیریت کنم!

  • عارفه هستم

حقیقتا از امتحانا خسته بودم که تا اخریش و پنج شنبه دادیم خبر پاساژ پلاسکو له لهم کرد

  • عارفه هستم